جوان سالم کیست ?
- دوشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۴۷ ب.ظ
هر پژوهشگر و صاحبنظری از دوره جوانی تعریف خاصی دارد ولی با توجه به
اینکه در بسیاری از کشورهای دنیا طبق قانون، مسوولیت قضایی برای فرد ۱۸
سال به بالا و کسی که به بلوغ عقلانی رسیده، قائل میشوند، معمولا جوانی و
پایان نوجوانی را از ۱۸ سالگی میدانند ولی خط واضح و روشنی در این مورد
وجود ندارد .
نکته مهم این است که....
هر پژوهشگر و صاحبنظری از دوره جوانی تعریف خاصی دارد ولی با توجه به
اینکه در بسیاری از کشورهای دنیا طبق قانون، مسوولیت قضایی برای فرد ۱۸
سال به بالا و کسی که به بلوغ عقلانی رسیده، قائل میشوند، معمولا جوانی و
پایان نوجوانی را از ۱۸ سالگی میدانند ولی خط واضح و روشنی در این مورد
وجود ندارد .
نکته مهم این است که نمیتوانیم بگوییم کسی که جوان است، از یک فرد میانسال در مسایلی مانند بلوغ فکری کمتر است چون امکان دارد یک جوان ۱۸ ساله از فردی ۲۵ ساله از نظر روانی و اجتماعی بالغتر باشد. از سوی دیگر، خانمها با توجه به اینکه بلوغ جسمانیشان زودتر از آقایان اتفاق میافتد، معمولا از نظر جسمانی، روانی و اجتماعی زودتر وارد دوره جوانی میشوند پس از حدود ۱۸ سالگی تا حدود ۴۰-۳۵ سالگی دوره جوانی در نظر گرفته میشود و بعد از ۴۰ سالگی را ورود به دوره میانسالی میدانند. دوره جوانی به این دلیل که فرد در اوج توانایی از نظر تحصیل، کار کردن، شروع زندگی مشترک و شروع روابط اجتماعی است، بسیار اهمیت دارد.
تعریف انسان سالم در مورد جوان سالم هم صدق میکند و برخی خصوصیات انسان سالم اتفاقا در این دوره بیشتر خود را نشان میدهد. از نظر سازمان بهداشت جهانی، انسان سالم انسانی است که در سه بعد جسمانی (بیولوژیک و فیزیولوژیک)، روانی و اجتماعی سلامت باشد و در جوان هم این خصوصیات بیشتر صدق میکند. به این ترتیب که در دوران جوانی سیستم و ارگانهای مختلف بدن در اوج سلامت و کارایی هستند و از نظر بیولوژیک کسی سالم است که بیماری خاصی نداشته باشد، دارویی مصرف نکند و اهل ورزش باشد.
معمولا جوان سالم از نظر جسمانی را راحت میتوان تشخیص داد و میتوان فهمید سالم است ولی تشخیص سلامت او از نظر روانی و اجتماعی مشکل است. شخصی از نظر روانی و اجتماعی سالم است که توانایی برقراری ارتباط سازنده با اعضای خانواده و جامعه را داشته باشد، بتواند رابطه عاطفی صحیحی با دیگران برقرار کند و در شغل و تحصیل? موفق باشد.
از آنجا که جوانی دورهای است که فرد در اوج کارایی قرار دارد و در آن باید تحصیل و کار کرده و زندگی مشترک تشکیل دهد، توجه به سلامت جسمانی، روانی و اجتماعی در آن بسیار اهمیت دارد.
● جوان لجباز
این موضوع به سلامت روان فرد برمیگردد. از آنجا که جوان دیگر در سنی است که میتواند نظرش را ابراز کند، ممکن است خودش را مرکز دنیا و حرف خودش را بالاتر از حرف دیگران بداند. او دیگر توانایی مخالفت با پدر و مادر را پیدا کرده و در برابر آنها میایستد؛ اما باید دید جوانی که لجبازی و مخالفت میکند، شخصیت سالمی دارد یا نه. زمانی میتوانیم در مورد شخصیت، اختلال شخصیت و شخصیت سالم صحبت کنیم که شخص به ابتدای سن بلوغ و جوانی رسیده باشد. مثلا نمیتوانیم در مورد نوجوان ۱۵-۱۴ ساله بگوییم شخصیت سالمی دارد یا نه.
بهطور کلی، خصوصیات شخصیتی جوان است که ارتباط او را با دیگران شکل میدهد؛ خصوصیاتی مانند نوع ارتباطی که با دیگران دارد، میزان نزدیکی و دوری عاطفی با افراد، واکنشی که به نظرهای مخالف نشان میدهد یا نوع مخالفت خودش با دیگران، اعتماد به نفس و توانایی خوب گذراندن زندگی، قدرت تصمیمگیری، میزان مهارتهای زندگی مثل مدیریت زمان، کنترل خشم، توانایی حل مساله و... اگر جوان شخصیت سالمی داشته باشد، قطعا در مواردی که اتفاق ناراحتکنندهای بیفتد، غمگین و اگر اتفاق خوبی بیفتد، شاد میشود و اگر موضوعی اضطرابآور رخ دهد، مضطرب خواهد شد ولی توانایی این را دارد که بتواند از پس این شرایط برآید و طبق عرف و شرایطی که در جامعه و خانوادهاش حکمفرماست، اوضاع را کنترل کند؛ اما اگر دچار اختلال شخصیت باشد، از پس این کار برنمیآید.
با وجود اینکه متاسفانه امروزه جوانان دچار اختلال شخصیت مرزی، نمایشی یا ضداجتماعی را زیاد میبینم و مبتلایان به این اختلالها خیلی بیشتر از جوانان دیگر با قوانین جامعه مخالفت میکنند، نکته مهم این است که هر لجبازی و هر جلوی پدر و مادر ایستادنی، اختلال محسوب نمیشود. جوان حق اظهارنظر جلوی پدر و مادرش را دارد و حق دارد مخالفت خود را ابراز کند ، اما باید بتواند ارتباط سازنده با آنها داشته باشد؛ یعنی حد و حدود خودش را بداند و رعایت کند. مثلا بداند که احترام به بزرگتر واجب است، اما احترام به پدر و مادر نباید باعث شود نظر خود را نگوید.
ما هم جوانی که بیش از حد احترام نگه دارد و حرف خودش را نزند و ابراز وجود و اظهارنظر نکند و هم جوانی که بدون در نظر گرفتن و درک شرایط و بدون اینکه ارتباط خوبی با پدر و مادر برقرار کند جلوی آنها بایستد و بیاحترامی و توهین کند، دچار اختلال میدانیم. از نظر علم روانپزشکی، لجبازی به معنای این است که فرد میخواهد اظهار وجود کند اما برخورد والدین و اینکه چقدر پذیرای نظر جوان باشند هم اهمیت دارد چون ما نمیدانیم پدر و مادر شخصیت سالمی دارند یا نه. این موضوع بسیار مهم است. ما همیشه میگوییم جوانها با پدر و مادر بد برخورد میکنند، لجبازی میکنند، پرخاشگرند ولی اینکه والدین شخصیت سالمی دارند یا نه را در نظر نمیگیریم و جوانها به این دلیل که جلوی پدر و مادر میایستند، معمولا محکوم هستند.
البته مشکلی که امروزه هم در کشور ما و هم خیلی کشورهای دیگر وجود دارد، اعتیاد است که میتواند در افزایش پرخاشگری و تشدید مشکلاتی که معمولا پدر و مادرها با فرزندان دارند، نقش داشته باشد. در جوانها مقداری، مخالفت و اینکه تا حدی بخواهند ابراز وجود کنند، قابل قبول و اقتضای سن است و اگر والدین اجازه ابراز وجود و اظهارنظر به فرزند جوان?شان بدهند، عملا به افزایش اعتمادبهنفس او کمک ارزشمندی کردهاند.
● والدین هم مقصرند
آنچه امروز در جامعه میبینیم، اعم از پرخاشگریها، بیاحترامیها، حتی درگیری فیزیکی فرزند و والدین معمولا برمیگردد به نوع تربیت والدین. آنچه پدر و مادر کاشتهاند، امروز درو میکنند. آنها در دوره کودکی و نوجوانی همه خواستههای فرزند را اجابت کردهاند و کاملا فرزندسالاری در فضای زندگی حاکم بوده و او را پرتوقع بار آوردهاند، غافل از اینکه وقتی سن بچه بالاتر میرود، توقعات او هم بیشتر میشود و چیزهایی میخواهد که یا پدر و مادر به دلیل مسایل مالی توانایی تهیهاش را ندارند و اعتقاد دارند تهیهاش ضرورتی ندارد یا آن را با معیارهای اخلاقی و خانوادگی خود مطابق نمیبینند.
این والدین خودشان جوان را اینگونه بار آوردهاند و خیلی از مهارتهای لازم را به او آموزش ندادهاند و حالا دارند آنچه فرزندشان را به آن عادت دادهاند، از او میگیرند . جوان هم نمیتواند آن را بپذیرد و جلوی خود سد محکمی میبیند که او را از امکاناتی که میخواهد، محروم میکند. در چنین مواقعی واکنش او به دلیل اینکه فکر میکند از حق مسلم?اش محروم?اش کردهاند، خشم است که این خشم را میتواند به صورت پرخاشگری، گوشهگیری و لجبازی و... نشان دهد تا قدرت خود را به خانواده اش ثابت کند.
● جوانان را نکوبید
متاسفانه امروز در جامعه جوانها را میکوبند و مدام میگویند جوانهای امروزی این مشکل را دارند یا دچار فلان مشکلات هستند؛ ولی نکته مهم این است که این جوانها دستپرورده همین جامعه هستند که متشکل از پدر و مادرهاست. پس بزرگترها باید به جای انتقاد مداوم مسوولیت خود را به عنوان کسانی که در تربیت جوانها تاثیرگذارند، بپذیرند. اگر این کار را انجام ندهند و بخواهند همهچیز را تقصیر جوانها بیندازند، هیچ کاری پیش نمیرود و اوضاع هرگز بهبود نمییابد.
شاید حالا این سوال برایتان پیش بیاید که اگر والدین هم مقصرند، چرا گاهی میبینیم از بین چند بچه یک پدر و مادر، فقط یکی از آنها مشکل دارد؟
پاسخ این است؛ چیزی که در شکلگیری شخصیت یک فرد تاثیر دارد، اول ژنتیک، دوم اثر تربیتی پدر و مادر و سوم اثر جامعه و اتفاقهایی است که برای فرد میافتد. مثلا بارها شنیدهایم این ۲ برادر هر دو در یک مدرسه درس میخواندند چرا یکی دکتر شد و دیگری بیسواد؟ چون اتفاقهای منحصربه?فردی که برای هر شخص میافتد، در آینده او تاثیرگذار و مهم است. مثلا ممکن است در مدرسه، اتفاق خاصی برای یکی از آن برادرها افتاده باشد و برای دیگری نه؛ مثلا یکی دوستان خوبی داشته و دیگری نه. البته اتفاقهای منحصربه?فرد، فقط یکی از عوامل تاثیرگذار در شخصیت بچه بوده و نقش پدر و مادر و ژنتیک هم بسیار مهم است. خصوصیات ژنتیکی دست خود فرد نیست، اما پدر و مادر زمانی که میتوانند، باید کاری انجام دهند و از دوران کودکی درست برخورد کنند.
● صمیمیت، کلید طلایی ارتباط
نقش پدر و مادر در کنترل شرایط، هدایت و حل مشکلات بسیار مهم است. اگر ارتباط خوبی با فرزندشان داشته باشند، تعداد بچههایشان زیاد نباشد و به همه بچهها بتوانند رسیدگی کنند و اگر بلد باشند، میتوانند به او کمک کنند. هیچ راهی برای تربیت و حل مسائل فرزند وجود ندارد غیر از اینکه بتوانیم با او صحبت کنیم و با او صمیمیتی همراه با اقتدار داشته باشیم. معنی صمیمیت این نیست که هر چه فرزند خواست بگوییم «چشم»، صمیمیت یعنی من حرفم را به بچهام بزنم و او هم بتواند حرفش را به من بزند.
پدر و مادر باید از دور فرزندشان را هدایت کنند و مراقب باشند بیش از حد از مسیر خارج نشود و اگر از دوران کودکی او را به قانونمداری و احترام به بزرگترها تشویق کنند و خودشان هم به او احترام بگذارند، وقتی فرزندشان به سنین بالاتر میرسد و میل به استقلال و... پیدا میکند، کمی خودرأی میشود، ممکناست تا حدی از مسیر خارج شود و جلوی پدر و مادر بایستد و مخالفت کند ولی بیاحترامی نمیکند و وقتی مدتی گذشت، آرامآرام به مسیر دلخواه پدر و مادر برمیگردد. این در مورد خانوادههایی صدق میکند که در آن والدین اجازه داشتن اعتمادبهنفس، استقلال و تصمیمگیری به فرزند خود دادهاند و مجبورش نکردهاند حتما به راهی برود که آنها میخواهند.
متاسفانه مشکل اینجاست که وقتی بچهها به سنین بالاتر میرسند، کنار آمدن با آنها سخت میشود، چون زمانی که والدین زورشان به بچه میرسیده و حرف?شان روی او تاثیر داشته، گذشته و نتوانستهاند با او کنار بیایند و حالا هم که فرزند به سن جوانی رسیده، نمیتوانند با زور حرف?شان را به کرسی بنشانند و این کار را بدتر میکند. در دوران جوانی پدر و مادرها باید حتما از راه صمیمیت جلو بروند و از کسی که تا حدی روی جوان تاثیر و نفوذ دارد، استفاده کنند. حتی اشکالی ندارد اجازه دهند گاهی فرزندشان مسیری را که میخواهد، انتخاب کند، در حالی که مثلا خیلی از پدر و مادرها اصلا نمیپذیرند جوان راهی را که آنها نمیپسندند، برود. البته منظور راه خلاف نیست، منظور انتخابهایی مثل انتخاب رشته تحصیلی است. اگر فرزند دنبال کار خلاف نیست و مشکلی ایجاد نمیکند، باید اجازه داد به تصمیمی که گرفته عمل کند و والدین کمکش کنند و فقط به او بگویند اگر اشتباه کردی یا کمک خواستی، من هستم.
● چه زمانی کمک متخصص ضروری است؟
البته تمام این بحثها در مورد جوان سالم بود، جوانی که اختلال شخصیت ندارد، موادمخدر مصرف نمیکند و اختلال افسردگی یا دوقطبی و اضطرابی ندارد. اگر دچار این اختلالها باشد، حتما در برخورد با او نیاز به کمک یک متخصص است. جوان نیاز به شغل، امکان، تحصیل، تشکیل خانواده و... دارد و به علت مشکلاتی که در تمام جوامع برای یافتن یک شغل ثابت و دائم وجود دارد، دچار نگرانی است و به کمک پدر و مادر نیاز دارد؛ ولی وقتی میبیند آنها توانایی این کمک را ندارند یا دوست دارند اگر کمک کردند دربست هر چه آنها میگویند بپذیرد و به راهی که میگویند برود، باعث تندی و پرخاشگری او میشود. خشم زمانی ایجاد میشود که کسی فکر کند حقش پایمال میشود و جوان چون دوست دارد حرف خود را پیش ببرد و متقابلا پدر و مادرش میخواهند حرف، حرف خودشان باشد، خشمگین میشود و براساس آنچه آموخته، واکنش نشان میدهد؛ این واکنش ممکن است افسردگی، عصبانیت یا حتی فحاشی و... باشد.
● فقط جوانها دچار اختلال نیستند
متاسفانه اختلال کنترل تکانه، امروز در جوانهای ما بسیار شایع است و باعث میشود خیلی سریع و شدید عصبانی شوند. بعضی وقتها تشخیص جوان سالم از جوان بیمار راحت نیست. خیلی از خانوادهها جوان سالم را نزد روانپزشک میبرند و از او میخواهند درمانش کند و میگویند بیمار است ولی وقتی با او صحبت میکنیم، معلوم میشود بیمار نیست و اختلال ارتباطی بین والدین و فرزند وجود دارد و چون حرف هم را نمیفهمند، او را بیمار میپندارند. البته شیوع اختلالهایی مثل مصرف مواد مخدر، اختلال دوقطبی، اختلال کنترل تکانه و اختلال شخصیت و در دوره جوانی است و مصرف مواد مخدر این مشکلات را تشدید میکند. علاوه بر این نگرانیها در مورد شغل، تحصیل و تشکیل خانواده هم به آنها دامن میزند در این موارد حتما به کمک گرفتن از متخصص نیاز است.
- ۹۵/۰۹/۰۸